سیاره آبی
ارائه مطالب جالب
پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 11:34 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

 
لبخند بزن بدون انتظار پاسخی از دنیا ...
و بدان روزی دنیا آنقدر شرمنده خواهد شد که به جای
پاسخ به لبخندهایت به تمام سازهایت خواهد رقصید

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 11:33 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

 
به جرم وسوسه،

چه طعنه ها که نشنیدی حوا ...!

پس از تو ،

همه تا توانستند آدم شدند ...!!!

چه صادقانه حوا بودی ؛

و چه ریاکارانه آدمیم ...

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 11:31 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان

یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده . .


پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 11:30 :: نويسنده : زینب سلطانی

ســــــــــــــــــــلام هموطن...,!
اینجا اذربایجان است, سر ایران..
یک عمر جک گفتی سکوت کردم,خر گفتی حرفی نزدم
بیگانه حمله کرد بابک را دادم,جنگ شد باکری ها را دادم ..
رضا زاده و دایی و ساعی شادی را به خانه هایتان اوردند
ولی باز گفتی و گفتی گفتی .............
هموطن! اینبار نه از جنگ خبر است نه از چیز دیگری !
خانه ام ویران شده,پدر و مادر و خواهروبرادرم زیر اوارند ..
کمــــــــــــــــــــــکم کن ... کمــــــــــــــکم کن!!!

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 9:3 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

مرد ها....

پیامبر شدند 

و زن ها....

مادر!!!

قداست پیامبران را توانسته اند زیر سوال ببرند

اما قداست مادران را هرگز.....

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 9:2 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

در زمان زنده بودن باعث شادی کسی نبودیم،

از کجا میدونند بعد از مردن شادروان میشیم ...

در زندگیمون اینقدر ضعیف بودیم که نتونستیم 

کسی رو ببخشیماز چه بابت باید مرحوم بشیم

 و مورد بخشش؟؟؟!!!اصلا چنین چیزی ممکنه ؟!

 

طبق کدوم قانون ادعای شادروان و مرحوم بودن  میکنیم؟

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

یک مادر می تواند 10 فرزندش را نگهداری کند؛

اما 10 فرزند نمی توانند یک مادر را نگه دارند ...

و این انصاف نیست ...

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 8:59 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

کسانی را می شناسم که با صدای بلند دعا می خوانند

اما دستشان به ستاره ای نمی رسد

 

 

اما کسانی هستند که بی دعا

با خدا دست می دهند....

 

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 7:37 :: نويسنده : زینب سلطانی

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 7:35 :: نويسنده : زینب سلطانی

خداوندا پرسشی دارم...؟
رها کن آسمانها را، بیا اینجا قضاوت کن
ببینم در زمین یک مرد پیدا میکنی یا نه؟
تو هم مثل همه، امروز و فردا میکنی یا نه؟
بندگانت را از ننگ آدم بودن و بیهوده فرسودن، مبرا میکنی یا نه؟
برای آخرین پرسش
قیامت را بگو، مردانه، برپا میکنی یا نه؟

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 7:33 :: نويسنده : زینب سلطانی

یکی مدال های المپیکش می شمارد،

دیگری گناهش را می شمارد و قرآن بر سر دارد که خدایا العفو....

و در همین نزدیکی کودکی می شمارد که از خانواده اش چند نفر باقی

مانده اند؟

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 7:32 :: نويسنده : زینب سلطانی

سلام زلزله
دیروز که آمدی من و لیلا و حمید روزه کله گنجشکی بودیم

فرصت افطار را هم ندادی

عجله ات برای چه بود ؟



یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: 13:45 :: نويسنده : زینب سلطانی

یه پشه مشاهده کردم تو اتاق.رفتم یه دماسنج آوردم نشستم جلوش نشونش دادم

و باهاش منطقی بحث کردم که هنوز سرده هوا.اونم قبول کرد و رفت !



ادامه مطلب ...
یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: 13:44 :: نويسنده : زینب سلطانی


مایهِ اصل و نَسَب در گردش دوران زَر است / دائمآ خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است
کُره اسب ، از نجابت از پس مادر رود / کُره خَر ، از خریت ، پیش پیشِ مادر است
دود اگر بالا نشیند کسرِ شأن شعله نیست / جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
شصت وشاهد هردو دعوای بزرگی میکنند / پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است ؟
آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون / آن یکی شمشیر گردد دیگری نعِلِ خر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن / روی دریا کف نشیند ، قعر دریا گوهر است . . .

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 21:41 :: نويسنده : زینب سلطانی

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 8:29 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

یكى از بهترین دروازه بانان فوتبال جهان دروازه بان تیم ملى اسپانیا كه در رئال مادرید صاحب ركوردهاى عجیب و غریبى شده، 
هفته قبل كارى كرد كه قلب همه انسان هاى عاطفى را لرزاند. ظاهراً «ایكر» همراه خانواده اش براى خوردن غذا به یك رستوران رفته بود 
كه در آنجا با یك نوجوان ۱۳ ساله كه دچار نقص عضو بوده روبه رو مى شود،
 پسرك بیمار به محض دیدن دروازه بان افسانه اى اسپانیا به سراغ او مى رود و مى گوید:

«آقاى كاسیاس ... در روز بازى با پرتغال، تو به این خاطر موفق شدى پنالتى ها را دریافت كنى 
كه من و بقیه دوستانم در مدرسه بچه هاى استثنایى، برایت دعا كردیم!»

ایكر كاسیاس كه به سختى جلوى اشكش را مى گیرد از پسرك تشكر مى كند و نام و آدرس مدرسه را از او مى گیرد و ...
 فردا ظهر حوالى ظهر، ناگهان «كاسیاس بزرگ» وارد مدرسه مذكور مى شود و در میان بهت وحیرت مسئولان مدرسه - و شادى زاید الوصف شاگردان آن مدرسه - به بچه ها مى گوید:« من آمدم اینجا تا براى دعاهایى كه در حقم كردین كه پنالتى را بگیرم، شخصاً از شما تشكر كنم!» بچه هاى مدرسه كه از خوشحالى سر از پا نمى شناختند، اطراف «ایكر» حلقه مى زنند و با او عكس مى اندازند و امضا مى گیرند و ... كه ناگهان یكى از بچه ها به او مى گوید:

« آقاى كاسیاس تومیتونى پنالتى مرا هم بگیرى؟»

 ایكر نیز بلافاصله از داخل ماشینش لباس هاى تمرین را درآورده و برتن مى كند و همراه بچه ها به زمین چمن مدرسه مى روند 
و با هماهنگى مسئولان مدرسه به بچه ها این فرصت را مى دهد كه هركدام به او یك پنالتى بزنند و ...
ایكر كاسیاس ۲ ساعت و نیم در آن مدرسه مى ماند تا تك تك بچه هاى بیمار آن مدرسه به او پنالتى بزنند و ...؟




 

 

ھﻨﮕﺎم ﻋﺒﻮر از ﺧﯿﺎﺑﺎن

ﺧﺎﻧﻢ ھﺎ
ﺳﻤﺖ راﺳﺖ را ﻧﮕﺎه ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺳﻤﺖ ﭼﭗ را ﻧﮕﺎه ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
از ﺧﯿﺎﺑﺎن رد ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ. 
آﻗﺎﯾﺎن


ادامه مطلب ...
شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 8:22 :: نويسنده : زینب سلطانی

تولد انسان روشن شدن کبریتی است


و مرگش خاموشی آن


بنگر در این فاصله چه کردی؟


گرما بخشیدی...!؟


یا سوزاندی...؟

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 8:20 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

خالق من «بهشتی» دارد، نزدیک، زیبا و بزرگ؛

و «دوزخی» دارد، به گمانم کوچک و بعید؛

و در پی دلیلیست که ببخشد ما را ...

«دکتر علی شریعتی»

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 8:20 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

مریم مقدس هم باشی این آدمها ....

 فاحشه ات میکنند با هرزه نگاهشان .....

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 8:17 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

جوانمردی را دیدیم که در دستی آب داشت و در دستی آتش..

میگفت میروم که آب بر دوزخریزم و آتش به میان بهشت کشم...

تا کسی خدا را نه از بیم آتش پرستد و نه از ذوق بهشت..

خدا را برای خدا باید خواست !

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 8:14 :: نويسنده : زینب سلطانی

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 8:12 :: نويسنده : زینب سلطانی

دستها را باز در شبهای سرد
"ها" کنید ای کودکان دوره گرد

مژدگانی ای خیابان خوابها
میرسد ته مانده بشقابها

در صفوف ایستاده بر نماز
ابن ملجم ها فراوانند باز

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 8:11 :: نويسنده : زینب سلطانی

آنان سجاده ها را آتش میزنند

و اینان بت ها را میشکنند

غافل از اینکه

خدا همانست که بر لبان یک قمارباز در حال باختن جاریست

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 8:8 :: نويسنده : زینب سلطانی

شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 7:56 :: نويسنده : زینب سلطانی

اونقدر که آمپول تونسته شلوار مردم رو در بیاره هیچ خفت گیر و دیکتاتوری نتونسته

پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 4:37 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

بامش که نـه اما برفـش از همه بيشتر است...

پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 4:36 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

خـــدایا

چه بی حساب و کتاب میبخشی

و ما چه حسابگرانه تسبیح و ذکرهایمان را میشماریم ...

پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 4:35 :: نويسنده : زینب سلطانی

فرق عدالت شکافت...

 وای بر ما... 

 

از امشب یتیمان گرسنه میخوابند....

پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 4:27 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

نمی دانم!

فرشته ی عدالت چشمانش بسته است

و گاهی با چشمان باز می خواهمش.

تا دنیا دنیاست 

این حفره ها پر نمی شوند

تا دنیا دنیاست.........

پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 4:26 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

الهی آن شب که همه قرآن به سر می کنند؛

ما را توفیق بده قرآن را به دل کنیم ...

پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 4:24 :: نويسنده : زینب سلطانی

خدایا قورت دادن این همه بغض روزه را باطل نمی‌‌کند ؟؟؟

سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, :: 17:46 :: نويسنده : زینب سلطانی

انگری برد " فقط بازی تخیلی نیست ، واقعا وجود دارد  

 اگر شما هم اهل بازی های رایانه ای باشید حتمابازی پرندگان عصبانی یا همان Angry Birds رو در کامپیوتر یا در موبایل خود تجربه کرده اید . این بازی شخصیت های داستانی دارد که به آنها پرنده های عصبانی می گویند . اما بد نیست بدانید این پرنده ها بدل های واقعی هم دارند.
 

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 10:25 :: نويسنده : زینب سلطانی

خدا به فرشته ها شعور داد
بدون شهوت،
به حیوان ها شهوت داد
بدون شعور
و به انسان
هر دو را،
انسانی که شعورش بر شهوتش غلبه کند
از فرشته ها بالاتر است،
و انسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند
از حیوان….. پـسـت تر….!

دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 10:25 :: نويسنده : زینب سلطانی

وقتی که دیر رسیدم و با دیگری دیدمت فهمیدم که گاهی هرگز نرسیدن بهتر است از دیر رسیدن!

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 16:5 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

یک روز از یک زوج خوشبخت سوال کردم
دلیل موفقیت شما در چیست ؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی‌کنید؟
آقاهه پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم
قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم!
گفتم:
آفرین! زنده‌باد ! تو آبروی همه‌ی مردها را خریده‌ای ! من بهت افتخار می‌کنم.
حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اونها حق اظهارنظر داره، چیه ؟
آقاهه گفت: مسائل بی‌اهمیتی مثل این که ما با کی رفت ‌و‌ آمد کنیم، چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین‌مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و ...
گفتم: پس اون مسائل کلی و مهم که تو در موردش نظر می‌دی، چیه ؟
آقاهه گفت: من در مورد مسائل بحران خاور میانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و اوضاع جاری مملکت نظر می‌دهم.

 

من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های مرد،

 دردآور است که من آزاد نباشم تا او به گناه نیفتد،

 فرم بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایش می آیند

 

تأسف بار است که باید لباسهایم را به میزان ایمان او تنظیم کنم


سیمین دانشور

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 15:59 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

گول دنیا را مخور......!!

ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند

بره های این حوالی گرگ ها را میدرند

سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها

زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند.....

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 15:59 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

آدم چه صبــــورانه بعضی دردها را تحمل میکند

بی آنکه بداند حـــق است یا ستــــم...!

پيوندها


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 89
بازدید کل : 33693
تعداد مطالب : 484
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1