سیاره آبی
ارائه مطالب جالب

جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 19:48 :: نويسنده : زینب سلطانی

افسر: خانم شما با سرعت غیر مجاز رانندگی میکردید
-خواهش میکنم بذارین برم، من معلم هستم الان کلاسم دیر میشه
افسر: معلم؟ یه عمر منتظر این روز بودم، حالا شروع کن هزار بار بنویس"من دیگه با سرعت غیر مجاز رانندگی نمیکنم!!‬

پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 15:58 :: نويسنده : زینب سلطانی

برای شفای همه بیماران دعا کنیم ....

همه‌ی ما هزاران آرزو داریم: لاغرتر شویم، بزرگتر شویم، پول بیشتری داشته باشیم، اتومبیل بهتری سوار شویم، یک روز تعطیل؛ یک گوشی موبایل جدید؛ ملاقات با زن یا مرد رویاهایمان... ولی یک بیمار مبتلا به سرطان تنها یک آرزو داره و اون اینه که از شر سرطان خلاص بشه... به احترام مقام کسانی که از دنیا رفته‌اند و به افتخار عزیزانی که با سرطان میجنگند.... برای شفای همه بیماران دعا کنیم
 

پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 15:56 :: نويسنده : زینب سلطانی

عرضه مرغ دولتی بصورت قطره چکانی و تحقیر ملت ایران در صف های  پاشیدن آب بر روی شهروندان متقاضی مرغ دولتی برای جلوگیری از ازدحام  چه بر سر این ملت که نمی اورند ...
 
 
 

پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 15:55 :: نويسنده : زینب سلطانی

مردی با تسلیم شکوائیه ای به قاضی شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل خانه محقر و مخروبه ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های مشهد خریدم اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود اجاره دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که احساس می کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند.



ادامه مطلب ...
شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 7:20 :: نويسنده : زینب سلطانی

تقدیر وسپاسگزاری از کمیته امداد امام خمینی ( ره ) در استان بلخ افغانستان

فرمانده بلخ ،از نهاد های خیریه خارجی ازجمله کمیته امداد امام خمینی ( رح ) بخاطر اقدامات نیک وبشردوستانه شان دراستان بلخ تقدیر وسپاسگزاری نموده خواستار تداوم اینگونه فعالیت ها درکشورش گردید .

رئيس كميته امداد امام خميني (ره) در كابل، كمك به خانواده‌هاي ايتام را يك وظيفه دانست و افزود: كميته امداد امام خميني (ره) هفت هزار خانوار را كه بالغ بر 30 هزار نفر مي‌شوند، تحت پوشش دارد.
وي اين كمك ها را متنوع خواند و گفت: سبد كالايي كه هر 2 ماه توزيع مي‌شود، شامل آرد، برنج، روغن و مواد شوينده است.
سلم آبادي از آموزش هاي فني و حرفه اي به فرزندان خانواده‌هاي بي‌سرپرست خبر داد و گفت: كارگاه‌هاي خياطي، كامپيوتر، خوشنويسي، برق‌كشي ساختماني، فلزكاري و جوشكاري براي آنان دائر شده است.

فداحسین مالکی:

12 هزاردانش آموز تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) می باشند

منبع : خبرگزاری صدای افغان (آوا) - کابل

متن هایه بالا رو داشته باشید فعلا............. خب بریم حرف اصلیمو بزنم ....امشب داشتم توسایتها یه سرکی میکشیدم که یه عکس بدجور داغونم کرد ...و اون این عکسه پایینه...میخوام بگم داداش مسلمون هم کلامه گلم دیگه نداشتیم ...اومدین ایران جایه کارگر ایرانی رو گرفتین " به ناموسه ایرانی تجاوز کردین"همه جور موادمخدر وارد کردین"جوانانمون رو معتاد کردین " سربازمونو سر بریدین"حالا چشمم روشن پرچمه مقدسه ایرانو اتیش میزنید؟هیچ میدونی اشغاله افغانی این پرچم چقدر برایمون مقدسه؟هیچ میدونی واسه این پرچم چقدر خون دادیم؟هیچ میدونی اون پولایی که واسه بچه هایه شما خرج میشه حقه کودکانه بی سرپرسته خودمونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ها !!!!!!نمک نشناسین شما!!!!!!حق شما واقعا طالبانو امریکا و ناتو و هر روز انفجاره...اره...

 

 



ادامه مطلب ...

 

معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

 

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد .

شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 7:18 :: نويسنده : زینب سلطانی

شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 7:16 :: نويسنده : زینب سلطانی

 آقای نخست وزیر مشروب نمی خورد
آقای نخست وزیر دود نمی کشد
آقای نخست وزیر در خانه ای حقیـــر اقامت دارد؛

ولی بیچارگان حتــــــی خانه ی حقیری هم ندارند...

کاش گفته می شد :
آقای نخست وزیر مست است!
آقای نخست وزیر دودی است!
اما حتـــــی یک فقیر میان مردم نیست...

(برتولت برشت)

شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 7:12 :: نويسنده : زینب سلطانی

شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 7:6 :: نويسنده : زینب سلطانی

میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟

یکی از مشاوران میگوید: «کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش .. و دستور بده به آزار و اذیت زنان و کودکانشان بپردازند».

اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ میدهد:

«نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. آنها که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد...»

شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 7:3 :: نويسنده : زینب سلطانی

مکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود
درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسان ها به دور خویش می گردند
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه آن
دوره گرد خود خدا بود

درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست

شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 7:3 :: نويسنده : زینب سلطانی

رفتم بانک میگم آقا این رمز عابر بانک رو چند وقت به چند وقت باید عوض کنیم؟ متصدیه کارتمو گرفت و یه کارایی تو کامپیوترش کرد بعد گفت: عزیزم شما برو تو خیابون شماره رمزتو داد بزن، اصن بده BBC هرشب رمزتو اعلام کنه... مرد حسابی موجودیت تو یه سال گذشته زیر هزارتومن بوده...
خلاصه با احساساتم بازی کرد دیوث، هیچی دیگه سینه خیز از بانک اومدم بیرون

شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 7:0 :: نويسنده : زینب سلطانی

امروز کتاب رکوردهای گینس شاهد به ثبت رسیدن سی و 
سومین سفر معنوی عمره مفرده حاج حسن بود . . . !!

دخترکی فقیر . . . 

پسرکی بیکار . . .

و مادری بیوه . . .

همگی به بدرقه اش رفتیم !!


شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 6:59 :: نويسنده : زینب سلطانی

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصرش خارج شد. درهنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.

از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرمم را را برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده ی لباس گرم تو مرا از پای درآورد
گاهی با یک قطره، لیوانی لبریز می شود
گاهی با یک کلام قلبی آسوده و آرام می گردد
گاهی با یک کلمه، یک انسان نابود می شود
گاهی با یک بی مهری دلی می شکند
. مراقب بعضی یک ها باشیم که در عین ناچیزی، همه چیزند

جمعه 16 تير 1391برچسب:, :: 22:17 :: نويسنده : زینب سلطانی

جمعه 16 تير 1391برچسب:, :: 9:47 :: نويسنده : زینب سلطانی

جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 15:15 :: نويسنده : زینب سلطانی

جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 8:57 :: نويسنده : زینب سلطانی

سوال :

ده تا پرنده نشسته بودند روی سیم برق . یه شکارچی میاد یه تیر میزنه به یکیشون. چند تا پرنده روی سیم باقی میمونند ؟



ادامه مطلب ...
جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 8:56 :: نويسنده : زینب سلطانی

یه استاد داشتیم هر سری میومد سر کلاس به دخترا تیکه می نداخت یه بار دخترا تصمیم گرفتن با اولین تیکه ی که می ندازه همه پاشن برن از کلاس بیرون این خبرم به گوش استاد رسید ، استادم جلسه بعد با تاخیر اومد سر کلاس و گفت از انقلاب که داشتم میومدم دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده رفتم جلو پرسیدم گفتن با کارت دانشجویی شوهر میدن !

تا دخترا پا میشن برن بیرون استادمون گفت کجا میرید؟ وقتش تموم شد تا ساعت 9 بود!!!

چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : زینب سلطانی


گفتگوی دو دختر پای تلفن: سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم… می بینمت خوشگم… بوس بوس بوس

گفتگوی دو پسر پای تلفن: بنال… بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر

بعد از قطع کردن تلفن :

دخترها: واه واه واه !!! دختره ایکبیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد

پسرها: بابا عجب بچه باحالیه این ممد خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه

چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 22:29 :: نويسنده : زینب سلطانی

سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 20:39 :: نويسنده : زینب سلطانی

سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 20:37 :: نويسنده : زینب سلطانی

دیدین بعضیا وقتی میشینن رو صندلی چرمی بعد صدا میده
یه بار دیگه صداشو در میارن که بگن مال صندلی بوده؟!!!
فاجعه اونجاست که صداش دیگه در نیاد !
خخخخخخخخخخخ !!


 



ادامه مطلب ...

به گزارش پایگاه خودروسازی وقتی که ما در مورد فرایند عجیب و غریب تولید اتوموبیل‌های انحصاری فوق
العاده و پروسه ساخت وقت گیر آن صحبت می‌کنیم بی گمان ذهن‌ما به سمت و سوی
بوگاتی ویرون می‌رود و این در حالی است که تنها ۸۰ بوگاتی ویرون در هر سال تولید می‌شود.



ادامه مطلب ...
سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 20:27 :: نويسنده : زینب سلطانی

با کلی ذوق و شوق رفتیم شیرینی تر خریدیم و رفتیم خونه دختر داییم… اما نامردا شیرینی خشکای یه هفته پیشو برامون با چایی آوردن… آی حرص خوردیم.. آی حرص خوردیم… فک و فامیله داریم؟

داشتم تلویزیون میدیدم یهو داداشم داد زد: کمک کمک ...!
پریدم تو آشپزخونه دیدم از ماکروویو آتیش میزنه بیرون! نگو این شاهکاره خلقت داشته تو ماکروویو جورابشو خشک میکرده؟ آخه الان من چی بگم بهش؟
فک و فامیله داریم؟

یکی از دوستام تعریف میکرد مامانم وقتی نماز میخونه با هر الله اکبر بلندی که میگه یه منظور داره...
 



ادامه مطلب ...
سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 20:22 :: نويسنده : زینب سلطانی

یک عمر من فکر میکردم این مرتیکه عموی سوباسا بوده
بعدش سوال میشد برام چرا هر وقت پدرش میره سفر این پیداش میشه یا هر وقت پدرش میومد این یهو غیبش میزد ؟؟!؟؟!؟!؟!!؟
وقتی زیر نویس انگلیسی رو دیدم , فهمیدم این دوست پسر مادرش بوده :|:|:|:|:|
آخه نسل ما چرا باید اینجوری باشه , همش سانسور ...

سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 20:19 :: نويسنده : زینب سلطانی

دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت: جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه! اینطوری تعریف میکنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و . . .

 



ادامه مطلب ...
سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 20:18 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

زنبوردار : کسی که همسر بلوند دارد

کاج : نمایندگی انتشارات گاج در دوبی

ژنتیک : ژنی که عامل اصلی تیک زدن در انسان می باشد

هشتگرد : ۵



ادامه مطلب ...
سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, :: 20:16 :: نويسنده : زینب سلطانی

دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, :: 22:39 :: نويسنده : زینب سلطانی

دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, :: 22:38 :: نويسنده : زینب سلطانی

 کشیش یک کلیسا بعد از یه مدت میبینه کسانی‌ که میان پیشش برای اعتراف به گناهانشون،… معمولا خجالت میکشن و براشون سخته که به خیانتی که به همسرشون کردن اعتراف کنند، برای همین یه یکشنبه اعلام میکنه که از این به بعد هر کی‌ می‌خواد بیاد به خیانت به همسر اعتراف کنه برای اینکه راحت تر باشه، به جای اینکه بگه خیانت کردم بگه زمین خوردم.
ازاین موضوع سالها می‌گذره و کشیش پیر می‌شه و میمیره، کشیش بعدی که میاد بعد از یه مدت میره سراغ شهر دار و بهش میگه: من فکر کنم شما باید یه فکری به حال تعمیر خیابونهای محل بکنین، من از هر ۱۰۰تا اعترافی که میگیرم ۹۰ تاشون همین اطراف یه جایی خوردن زمین.شهردار هم که دوزاریش میفته که قضیه چی‌ بوده و هیچ کس جریان رو بهش نگفته از خنده روده بر میشه.کشیشه هم یک کم نگاهش میکنه وبعد میگه: ‌هه ‌هه ‌هه حالا هی‌ بخند ولی‌ همین زن خودت هفته‌ای نیست که دست کم ۳ بار زمین نخوره

دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, :: 22:35 :: نويسنده : زینب سلطانی

دو شنبه 5 تير 1391برچسب:, :: 13:28 :: نويسنده : زینب سلطانی

آفرین اینجاس که نشون میده میشه کاری دیگه جز تن فروشی هم داشت ...دستانت رو ميبوسم اي دختر با غيرت ايران زمين . .

شنبه 3 تير 1391برچسب:, :: 12:24 :: نويسنده : زینب سلطانی


1- در سال 52 جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313 روز باقی میماند.

2- حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوامطالعه ی دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است. بنابراین263  روز دیگرباقیمیماند.

 



ادامه مطلب ...

 بابا جون؟»

«جونم بابا جون؟»

«این خانمه چرا با مانتو خوابیده؟»
...
«خب... خب... خب حتما اینجوری راحتتره دخترم.»

«یعنی با لباس راحتی سختشه؟»

 



ادامه مطلب ...

1. 124000 پیامبر را نام برده با رسم شکل تو ضیح دهید ؟


2.  معمولا چه وقت کار شما تمام می شود ؟

الف ). آخرش
ب). اگر به ماست که هیچ وقت
ج). اصلاً کاری شروع نمی شه که بخواد تموم بشه
د). هیچ کدام

 



ادامه مطلب ...

1-اگر یک زن سیگار بکشد:

در امریکا به او می گویند :زنیکه سیگاری
در ایران به او می گویند : زنیکه معتاد فاحشه خیابانی لجن!
و در عربستان او را سنگسار می کنند!

2-اگر یک زن برای برابری حقوق زن و مرد تلاش کند:

در امریکا به او می گویند : فمنیست
در ایران به او می گویند :تهمینه میلانی
و در عربستان او را سنگسار می کنند!

3-اگر یک زن مورد تجاوز قرار بگیرد :

در امریکا او را به آسایشگاه روانی می برند تا او را به زندگی اجتماعی باز گردانند.
در ایران او را به آسایشگاه روانی می برند و او در آنجا خودکشی می کند!
و در عربستان او را سنگسار می کنند!

4-اگر جسد زنی در یکی از میدان های شهر و درون یک کیسه پلاستیکی پیدا شود:

در امریکا : احتمالاً او یک زن خیابانی و بی خانمان بوده.
در ایران:احتمالاً شوهر غیرتی اش او را کشته
در عربستان: صد در صد بر اثر جراحات وارده ناشی از سنگسار به قتل رسیده است!

5-زنان:

در امریکا اجازه دارند در پزشکی ، حقوق ، مهندسی و … تحصیل نمایند.
در ایران اجازه دارند در پزشکی ، حقوق ، مهندسی و …. به شرط تفکیک جنسیتی تحصیل نمایند
در عربستان اجازه دارند از بین بی سوادی و سنگسار یکی را برگزینند!

6- مادر:

در امریکا: مادر و پدر مسئول نگه داری و تربیت و بزرگ کردن فرزندان هستند.
در ایران: مادر مسئول نگه داری و تربیت و بزرگ کردن فرزندان است.
در عربستان:فرقی نمی کند که مادر مسئول چیست چون در هر صورت سنگسار می گردد.

7- اگر زنی بخواهد از شوهرش جدا شود:

در امریکا:درخواست طلاق می دهد و نیمی از سرمایه شوهرش به او میرسد( زمان بین درخواست طلاق و اتمام مراحل قانونی:دو هفته)
در ایران:در خواست طلاق می دهد و در صورتی که هیچ ادعایی نسبت به نفقه و مهریه نداشته باشد میتواند از همسرش جدا گردد(زمان بین درخواست طلاق و اتمام مراحل قانونی: 14 الی 15 سال!)
در عربستان:درخواست طلاق میدهد و شوهرش اجازه دارد او را سنگسار کند

8-یک دختر 18 ساله:

در امریکا نیازی به اجازه کسی برای انجام کارهایش ندارد.
در ایران تنها برای دست شویی رفتن و تنفس نیازی به اجازه کسی ندارد!
در عربستان اصولاً هیچ اجازه ای ندارد!!!

9-تبریک میگم شما پدر شدید.بچتون یه دختره

در امریکا:Oh God Thanks
در ایران: خاک بر سرت حلیمه! بازم دختر زاییدی؟!؟!
در عربستان: نعم؟البنت؟ لا لا لا! أنا بد بخت! سنک سار یا زنده فی القبر هذه الدختر!

10-زنی به شوهرش خیانت کرد….

در امریکا: طلاق ….
در ایران: فحش، کتک ، اسید ، چاقو ، قتل ناموسی…..
در عربستان: به دلیل دلخراش بودن صحنه ها از بیان آن عاجزیم


 

شنبه 3 تير 1391برچسب:, :: 12:19 :: نويسنده : زینب سلطانی

شنبه 3 تير 1391برچسب:, :: 12:18 :: نويسنده : زینب سلطانی

پيوندها


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 94
بازدید کل : 33698
تعداد مطالب : 484
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1