سیاره آبی
ارائه مطالب جالب
پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: 4:24 :: نويسنده : زینب سلطانی

خدایا قورت دادن این همه بغض روزه را باطل نمی‌‌کند ؟؟؟

سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, :: 17:46 :: نويسنده : زینب سلطانی

انگری برد " فقط بازی تخیلی نیست ، واقعا وجود دارد  

 اگر شما هم اهل بازی های رایانه ای باشید حتمابازی پرندگان عصبانی یا همان Angry Birds رو در کامپیوتر یا در موبایل خود تجربه کرده اید . این بازی شخصیت های داستانی دارد که به آنها پرنده های عصبانی می گویند . اما بد نیست بدانید این پرنده ها بدل های واقعی هم دارند.
 

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 10:25 :: نويسنده : زینب سلطانی

وقتی که دیر رسیدم و با دیگری دیدمت فهمیدم که گاهی هرگز نرسیدن بهتر است از دیر رسیدن!

دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 10:25 :: نويسنده : زینب سلطانی

خدا به فرشته ها شعور داد
بدون شهوت،
به حیوان ها شهوت داد
بدون شعور
و به انسان
هر دو را،
انسانی که شعورش بر شهوتش غلبه کند
از فرشته ها بالاتر است،
و انسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند
از حیوان….. پـسـت تر….!

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 16:5 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

یک روز از یک زوج خوشبخت سوال کردم
دلیل موفقیت شما در چیست ؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی‌کنید؟
آقاهه پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم
قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم!
گفتم:
آفرین! زنده‌باد ! تو آبروی همه‌ی مردها را خریده‌ای ! من بهت افتخار می‌کنم.
حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اونها حق اظهارنظر داره، چیه ؟
آقاهه گفت: مسائل بی‌اهمیتی مثل این که ما با کی رفت ‌و‌ آمد کنیم، چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین‌مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و ...
گفتم: پس اون مسائل کلی و مهم که تو در موردش نظر می‌دی، چیه ؟
آقاهه گفت: من در مورد مسائل بحران خاور میانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و اوضاع جاری مملکت نظر می‌دهم.

 

من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های مرد،

 دردآور است که من آزاد نباشم تا او به گناه نیفتد،

 فرم بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایش می آیند

 

تأسف بار است که باید لباسهایم را به میزان ایمان او تنظیم کنم


سیمین دانشور

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 15:59 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

آدم چه صبــــورانه بعضی دردها را تحمل میکند

بی آنکه بداند حـــق است یا ستــــم...!

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 15:59 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

گول دنیا را مخور......!!

ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند

بره های این حوالی گرگ ها را میدرند

سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها

زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند.....

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : زینب سلطانی

یه رفیــقی هست کـــه میگه مثـــل ماس
اجتــــماعی میـخونه صـداش میـکنن یاس

وقتی هـمه ســر مسـتند با عــرق و ودکا
یــــــاس فقـط تو دسـتـشه ورق و خودکار

انتظار کمک نـــــداره از قـــــــرض الحسنه
کمک ؟ هه هه ؛ کمک یه ضـــــرب المـثله

اینو گفت نوشنه که یادت باشـه هـمیشه
آدم تو محدودیـــــات ها ستـــاره میــشه



 

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 15:41 :: نويسنده : زینب سلطانی

افزایش بار علمی به طور نا خواسته ! كمبود شدید خواب و كاهش زمان لالا از هفت ساعت به هفت دقیقه ! رواج فرهنگ غلط پاچه خاری ! برای معلمان ! افزایش خشونت علیه حیوانات (خر زنی !!!) چپ و چول شدن چشمها بر اثر روش های غلط تقلبی ! سردرد حاصل از تمركز شدید برای یافتن راههای مدرن تقلب

جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, :: 9:52 :: نويسنده : زینب سلطانی

دقت کردین که تمام افرادی که توی بانک برنده میشن اصلا فراموش کرده بودن که حساب دارن!!!

من هم رفتم یه حساب باز کردم ولی هرچقدر تلاش میکنم نمیتونم فراموشش کنم؟



ادامه مطلب ...
جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, :: 9:49 :: نويسنده : زینب سلطانی

جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, :: 9:49 :: نويسنده : زینب سلطانی
آخه این چه وضعیه!!!!!
این از وضع تبلیغای ماهواره:
انواع شل کننده، سفت کننده،بزرگ کننده، کوچیک کننده، حالت دهنده و...
.
.
حالا اینم تبلیغای تلویزیون خودمون!!!!!
بانک...، موسسه مالی و اعتباری.......، بانک.....،بانک......بزرگترین بانک خاورمیانه،با افتتاحه حساب.......کلی جایزه رو تو خواب ببینید!!!
حالا اون وسط گاه گاهی ایرانسل و همراه اول به هم جفتکی میندازن!!!!
:party05::bahman-smile (85):
جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, :: 9:43 :: نويسنده : زینب سلطانی

بیچاره دختر ؟؟؟؟

اگه خوشگل باشن می گن عجب جیگریه!

اگه زشت باشن می گن کی اینو می گیره!

اگه تپل باشن می گن چه گوشتیه!

اگه لاغر باشن می گن چه مردنیه!

اگه مودبانه حرفبزنن می گن چه لفظ قلم حرف می زنه!

اگه رک و راست باشن می گن چه بی حیاست!

اگه یه خورده فکر کنن می گن چقدر ناز می کنه!

اگه سری جواب بدن می گن منتظر بود!

اگه تند راه برن می گن داره می ره سر قرار! ا

گه اروم راه برن می گن اومده بیرون دور بزنه ول بگرده!

اگه با تلفن کارتی حرف بزنن می گن با دوست پسرشه!

اگه خواستگارو رد کنه می گن یکی رو زیر سر داره!

اگه حرف شوهرو پیش بکشه می گن سر و گوشش می جنبه !

اگه به خودش برسه می گن دلش شوهر می خواد می خواد جلب توجه کنه !

اگه…………چکار کنه بمیره خوبه؟

بیچاره پسرها؟؟؟؟

اگه تیپ بزنن برن بیرون میگن با کی قرار داری؟

اگه لباس های معمولی بپوشن میگن اصلا سلیقه نداری.

اگه زیاد بگن دوستت دارم میگن باز چه نقشه ای تو سرته؟

اگه نگن دوستت دارم میگن پای کس دیگه ای وسطه؟

اگه زیاد بهتون بزنگن میگن اعتماد نداری.

اگه نزنگن میگن سرت خیلی شلوغه.

اگه تو خونه زیاد بخندن میگن لوس شدی.

اگه نخندن میگن چه مرگته عاشق شدی؟

اگه شام بخوان میگن همش به فکر شکمتی.

اگه شام نخوان میگن چی کوفت کردی ! 

جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, :: 9:34 :: نويسنده : زینب سلطانی

زنی برای پرسش مساله‌ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت (آخه به مدرسهٔ آیت‌الله گلپایگانی رفته بود)و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده‌است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است (بنا بر نظر فقها در چنین شرایطی روغن جامد نجس نمی‌شود و این ادعا که ایشان روغن را نجس می‌دانست نیاز به منبع و رفع ابهام دارد.)، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده‌اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند.

 

"بهزيستي نوشته بود:


شير مادر ،مهر مادر ،جانشين ندارد


شير مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد


پدر يك گاو خريد


و من بزرگ شدم


اما هيچ كس حقيقت مرا نشناخت


جز معلم عزيز رياضي ام


كه هميشه ميگفت:


گوساله ، بتمرگ! "

جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, :: 9:21 :: نويسنده : زینب سلطانی

بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشد نه شعور لازم برای خاموش ماندن

پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, :: 23:11 :: نويسنده : زینب سلطانی

توی دانشگاه یه استادی داشتیم هرکسی زیادی غیبت میکرد جلوی اسمشو سوراخ میکرد

یه لهجه شمالی بدی هم داشت.... یه روز که بدجور بارون میومد یه دختره دیر رسید سر کلاس....

دم در استاد اسمش رو پرسید.... لیست و نگاه کرد و گفت: ( با لهجه شمالی بخونیدش )

بیرون بکنمت خیس میشی.... تو بکنمت پرو میشی.... جلوتم که سوراخه

دختره بدجور سرخ شد رفت بیرون.... استاد بعد از نیم ساعت فهمید چه حرفی زده رفت دنبالش
یعنی همچین استادایی داریم ما

پيوندها


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 24
بازدید هفته : 45
بازدید ماه : 458
بازدید کل : 38380
تعداد مطالب : 484
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1