سیاره آبی
ارائه مطالب جالب
دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:, :: 11:47 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:, :: 11:30 :: نويسنده : زینب سلطانی

دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : زینب سلطانی

یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : زینب سلطانی

تا حالا دقت کردین همیشه بامیه زود تموم میشه و زولبیا زیاد میاد ؟
.
.
.
تا حالا دقت کردین جمله   :
(با تمام احترامی که واستون قائلم  )
استارتی است برای قهوه ای کردن طرف مقابل ؟
.
.
.
دقت کردید تو دستشویی شیر آبو نیم دور می پیچونی کل آب شهر ازش میپاشه به در و دیوار و سر و صورتت ، حالا ۱۷ دور باید بتابونی تا بسته شه ؟



ادامه مطلب ...


مادر و پدر دوستم از مکه اومده بودن ، دوستم هم جوگیر میشه کار کنه. بعد از رفتن مهمونای غریبه میره تو آشپزخونه می بینه چند تا بطری آب هست ، در راستای مرتب سازی آشپزخونه آبِ بطری هارو خالی می کنه و همه رو میزاره یه گوشه که بده با آشغالا ببرن بیرون...
خلاصه میاد میشینه پیش مامان و بابا و اونایی که هنوز مونده بودن خوب که به حرفاشون گوش می کنه میبینه دارن از آب زمزم و خواصشو این چیزا صحبت می کنن و مامانش می گفته دیگه نذاشتن بیشتر آب زمزم بیاریم ، به هر کس یه کم میرسه....
تازه می فهمه چه گندی زده...
زود بر می گرده تو آشپزخونه و بطری هارو از آب پر می کنه و میزاره سر جاشون ، دوستم می گفت : باید بودی موقع خوردن آب میدیدی فامیلامونو.... همه از آب لوله کشی شفا می خواستن.. !!!

http://gorganet1.persiangig.com/flash/P.swf

جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, :: 21:36 :: نويسنده : زینب سلطانی

 دارن به ایران حمله میکنن , عکس دومی برج میلاده

جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : زینب سلطانی

از لوک خوش شانس بودن ؛
آخرش تنهایی سمت غروب رفتنو یاد گرفتیم و بس !

 شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :



ادامه مطلب ...
جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, :: 12:26 :: نويسنده : زینب سلطانی

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 11:34 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

 
لبخند بزن بدون انتظار پاسخی از دنیا ...
و بدان روزی دنیا آنقدر شرمنده خواهد شد که به جای
پاسخ به لبخندهایت به تمام سازهایت خواهد رقصید

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 11:33 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

 
به جرم وسوسه،

چه طعنه ها که نشنیدی حوا ...!

پس از تو ،

همه تا توانستند آدم شدند ...!!!

چه صادقانه حوا بودی ؛

و چه ریاکارانه آدمیم ...

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 11:31 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان

یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده . .


پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 11:30 :: نويسنده : زینب سلطانی

ســــــــــــــــــــلام هموطن...,!
اینجا اذربایجان است, سر ایران..
یک عمر جک گفتی سکوت کردم,خر گفتی حرفی نزدم
بیگانه حمله کرد بابک را دادم,جنگ شد باکری ها را دادم ..
رضا زاده و دایی و ساعی شادی را به خانه هایتان اوردند
ولی باز گفتی و گفتی گفتی .............
هموطن! اینبار نه از جنگ خبر است نه از چیز دیگری !
خانه ام ویران شده,پدر و مادر و خواهروبرادرم زیر اوارند ..
کمــــــــــــــــــــــکم کن ... کمــــــــــــــکم کن!!!

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 9:3 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

مرد ها....

پیامبر شدند 

و زن ها....

مادر!!!

قداست پیامبران را توانسته اند زیر سوال ببرند

اما قداست مادران را هرگز.....

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 9:2 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

در زمان زنده بودن باعث شادی کسی نبودیم،

از کجا میدونند بعد از مردن شادروان میشیم ...

در زندگیمون اینقدر ضعیف بودیم که نتونستیم 

کسی رو ببخشیماز چه بابت باید مرحوم بشیم

 و مورد بخشش؟؟؟!!!اصلا چنین چیزی ممکنه ؟!

 

طبق کدوم قانون ادعای شادروان و مرحوم بودن  میکنیم؟

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

یک مادر می تواند 10 فرزندش را نگهداری کند؛

اما 10 فرزند نمی توانند یک مادر را نگه دارند ...

و این انصاف نیست ...

پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 8:59 :: نويسنده : زینب سلطانی

 

کسانی را می شناسم که با صدای بلند دعا می خوانند

اما دستشان به ستاره ای نمی رسد

 

 

اما کسانی هستند که بی دعا

با خدا دست می دهند....

 

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 7:37 :: نويسنده : زینب سلطانی

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 7:35 :: نويسنده : زینب سلطانی

خداوندا پرسشی دارم...؟
رها کن آسمانها را، بیا اینجا قضاوت کن
ببینم در زمین یک مرد پیدا میکنی یا نه؟
تو هم مثل همه، امروز و فردا میکنی یا نه؟
بندگانت را از ننگ آدم بودن و بیهوده فرسودن، مبرا میکنی یا نه؟
برای آخرین پرسش
قیامت را بگو، مردانه، برپا میکنی یا نه؟

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 7:33 :: نويسنده : زینب سلطانی

یکی مدال های المپیکش می شمارد،

دیگری گناهش را می شمارد و قرآن بر سر دارد که خدایا العفو....

و در همین نزدیکی کودکی می شمارد که از خانواده اش چند نفر باقی

مانده اند؟

پيوندها


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 66
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 85
بازدید ماه : 1905
بازدید کل : 35603
تعداد مطالب : 484
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1