سیاره آبی ارائه مطالب جالب نويسندگان جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 21:28 :: نويسنده : زینب سلطانی
۱ – کسانی که به طرف عقربه های ساعت امضاء میکنند انسانهای منطقی هستند. ۲ – کسانی که بر عکس عقربههای ساعت امضاء میکنند دیر منطق را قبول میکنند و بیشتر غیر منطقی هستند. ۳ – کسانی که از خطوط عمودی استفاده میکنند لجاجت و پافشاری در امور دارند. ۴ – کسانی که از خطوط افقی استفاده میکنند انسانهای منظّم هستند. ۵ – کسانی که با فشار امضاء میکنند در کودکی سختی کشیدهاند. ۶ – کسانی که پیچیده امضاء میکنند شکّاک هستند. ۷ – کسانی که در امضای خود اسم و فامیل مینویسند خودشان را در فامیل برتر می دانند. ۸ – کسانی که در امضای خود فامیل مینویسند دارای منزلت هستند. ۹ – کسانی که اسمشان را مینویسند و روی اسمشان خط میزنند شخصیت خود را نشناختهاند. ۱۰ – کسانی که به حالت دایره و بیضی امضاء میکنند، کسانی هستند که میخواهند به قله برسند اما مهم ترین گروه : ۱۱- کسانی که الان دارن روی برگه امضا میکنند بسیار کم حافظه هستند که یادشون نیست امضا شون چه شکلیه!!! جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 21:26 :: نويسنده : زینب سلطانی
مرد بیکاری برای آبدارچی گری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد. رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و کارش را پسندید.سرانجام به او گفت شما پذیرفته شده اید. آدرس ایمیل تان را بدهید تا فرم های استخدام را برای شما ارسال کنم.مرد جواب داد : متاسفانه من کامپیوتر شخصی و ایمیل ندارم.رئیس گفت امروزه کسی که ایمیل ندارد وجود خارجی ندارد و چنین کسی نیازی هم به شغل ندارد. جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 21:22 :: نويسنده : زینب سلطانی
سوال :
ده تا پرنده نشسته بودند روی سیم برق . یه شکارچی میاد یه جواب : بستگی به ملیت پرنده ها داره : چینی : سه تا از پرنده ها فرار میکنن و در یک گوشه خودشون تولید انبوه پرنده راه میندازن و شیش تای باقیمانده در یک چشم بهم زدن توسط هنرهای رزمی شکارچی رو به شیش قسمت مساوی تقسیم میکنند. انگلیسی : یکی از پرنده ها خودشو میزنه به زخمی بودن و میندازه رو زمین و خودشو خیلی مظلوم نشون میده و بعد بقیه پرنده ها از فرصت استفاده میکنن میرن به زن شکارچی میگن که شکارچی مذبور دارای سه همسر و تعداد نامتنابهی بچه است، در نهایت پس از چند روز شکارچی توسط زنش و در خواب به قتل میرسه اسپانیایی : پرنده دوم گیتار دستش میگیره و حواس شکارچی رو پرت میکنه ، سومی و چارمی میرن گاو همسایه رو صدا میکنن و پنجمی یه پارچه قرمز آویزوون میکنه روی شلوار شکارچی و گاو میزنه یارو رو لت وپار میکنه و در نهایت پنج تای باقیمانده کلاهاشونو میندازن هوا و میگن : اولیییی ایرانی : ابتدا نیم ساعت میگذره و هیچکس نه متوجه افتادن رفیقشون میشه و نه اصلاً صدای گلوله رو میشنوه چون همشون داشتن راجع به قسمت اخر …بحث میکردند.. بعد دو تاشون میرن زیر جسد پرنده رو میگیرن سریعاً مراسم سوم و هفتم باشکوهی براش میگیرن و براش مقبره بزرگی میسازن و بعد از یکی دو ماه میگن که بیایید فکری کنیم که دیگه شکارچی ما رو نزنه و بعد از دو سال جلسات پیاپی به این نتیجه میرسن که اصلاً شکارچی مقصر نبوده و تقصیر …بوده که دوستشون تیر خورده چون در همون لحظه در یکصد کیلومتری اونجا یک…داشته دماغشو پاک میکرده… بنابراین یک شب شکارچی رو دعوت میکنن خونشون و براش سوپ پرنده درست میکنن و از اینکه دوستشون در مسیر گلوله او بوده ازش معذرت میخوان و قول میدن هر هفته یکی از خودشون رو برای شکار شخصاً خدمت شکارچی برسه… حتماً میپرسید که شکارچی تو اون نیم ساعت اولیه داشته چیکار میکرده… حدستون کاملاً درسته … چون حادثه مذکور در ایران رخ میداد تفنگ بعد از اولین شلیک منفجر میشه و طرف در این مدت داشته تلاش میکرده با موبایلش که آنتن نمیداد با اورژانس تماس بگیره بیان سراغش که بعد از نیم ساعت موفق میشه تماس بگیره ولی آمبولانس دیر میاد و شکارچی ما … از دست میده…!!! جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 21:22 :: نويسنده : زینب سلطانی
دوشنبه الان رسیدیم خونه بعد از مسافرت ماه عسل و تو خونه جدید مستقرشدیم.خیلی سرگرم کننده هست این که واسه ریچارد آشپزی میکنم . امروز میخوام یه جور کیک درست کنم سهشنبه چهارشنبه من امروز تصمیم گرفتم برنج درست کنم و یه دستور غذایی هم پیدا کردم واسهی این کار که میگفت قبل از دم کردن برنج کاملا شستوشو کنین. پنجشنبه باز هم امروز ریچارد ازم خواست که واسهش سالاد درست کنم . خب من هم یه دستور جدید رو امتحان کردم . جمعه امروز یه دستور غذایی راحت پیدا کردم . نوشته بود همهی مواد لازم رو تو یه کاسه بریز و بزن به چاک beat it = در غذا : مخلوط کردن ، در زبان عامیانه : بزن به چاک خب منم ریختم تو کاسه و رفتم خونهی مامانم . ولی فکر کنم دستوره اشتباه بود چون وقتی برگشتم خونه مواد لازم همون جوری که ریخته بودمشون تو کاسه مونده بودند. شنبه ریچارد امروز رفت مغازه و یه مرغ خرید و از من خواست که واسهی مراسم روز یکشنبه اونو آماده کنم ولی من مطمئن نبودم که چه جوری آخه میشه یه مرغ رو واسه یکشنبه لباس تنش کرد و آماده اش کرد . جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : زینب سلطانی
دوست داشتم قبل از رفتنم چندتا نکته و اندرز برای شما داشته باشم، هرچند که می دانم نسل امروز نسبت به هرگونه پند و نصیحتی آلرژی دارد و زود فیوز می پراند. اما خب با تحمل کردن این چند خط، جانتان که بالا نمی آید، ناسلامتی من دارم می میرم. پس خوب و با دقت گوش بدهید: … شنگول جان! تو برادر بزرگتر آن دوتای دیگر هستی، پس مراقبشان باش، مرسی. دفعه قبل که آقا گرگه وارد خانه شده بود و تو و منگول را قورت داده بود، من رسیدم و شکمش را پاره کردم و آزادتان کردم. اما از این به بعد من دیگر نیستم. اون قدیم مدیم ها قصه اینجوری بود که آقا گرگه اول صدایش را نازک می کرد و در می زد، شما پا نمی دادید.بعد دستهایش را آردی می کرد، شما پا نمی دادید.بعد سر و صورت و پاهایش را سفید می کرد، شما گول می خوردید و پا می دادید و در را باز می کردید. اما توی این دور و زمانه، عزیزم! گرگ ها اینقدر پر رو شده اند که نه تنها صدا نازک نمی کنند بلکه ادعای مامان شما بودن را هم ندارند و صاف و پوست کنده می گویند که: « لطفاً در را باز کنید؛ من گرگ هستم!» تا اینجایش که جای ترس ندارد. اما من از این می ترسم که شما هم آنقدر بزغاله باشید که حاضر شوید در و دروازه را راحت به روی گرگ باز کنید و نه تنها منتظر منت و التماس و در نهایت حمله آقا گرگه نشوید بلکه خودتان داوطلبانه open door شوید. و توی شکم گرگه افتخار کنید که ما اگر در را باز نمی کردیم، خانه را روی سرمان خراب می کرد! جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 21:18 :: نويسنده : زینب سلطانی
. منگول جان، آی بزغاله با توام! 75 درصد نگرانی من بابت تو است. بابت منگل بازی هایی که گهگاه از خودت استخراج می کنی و دیگران را هم با خودت به ته چاه می کشی. یادت نرود که هر گرگ و شغالی پشت در خانه هر بز و بزغاله ای، فقط به یک چیز می اندیشد که آن یک چیز نه اجاق گاز توست، نه النگو و گوشواه و بوق مرمری توست، نه پلی استیشن و انبار علوفه توست و نه چیز دیگری جز تو و آن گوشت خوش مزه ات! به همین خاطر تا وقتی پشت در هست، حاضر است هر شرط و تبصره و IF تو را سه سوت بپذیرد. ولی وقتی در باز شد و چراغ سبز نشان داده شد، هر راننده ای پایش را از روی ترمز بر می دارد و گاز می دهد و گاز می زند(!) یاس منگولا جونم! 3. حبه انگورکم، خوشگل و با نمکم. دختر کوچولو و دوست داشتنی ام. حبه جانم! من از تو فقط خاطره های خوش و قشنگ به یاد دارم.یادت هست اولین سالی که دانشگاه قبول شدی و رفتی، برایم نامه نوشتی: « بزی نشست رو ایوونش، نامه نوشت به مادرش … .» من همانجا زیر لب گفتم ای ول حبه، دمت جزغال! همین روحیه ات را حفظ کن و بدان گرگها از شاخ تو همیشه می ترسند. امید مامان بزی تویی. مراقب برادرهای دست و پا چلفتی ات هم باش که گافهای جواتی ندهند و اگر روزی رسید که دیدی منگل بازی های منگول و آب شنگولی خوردن های شنگول دارد کار دستت می دهد، باز هم بپر پشت ساعت دیواری وپشت تیک و تاک ثانیه ها مخفی شو. چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 10:51 :: نويسنده : زینب سلطانی
یادمه بچه گی هام شوهر خاله ام همیشه می گفت: تو یه چیزی میشی ... تو یه چیزی میشی ... واقعا سق سیاهی داشت و چشم شوری که بعد از این همه سال هیچی نشدم ... همه ما آرزوهایی داشته ایم یا داریم که به آنها نرسیده ایم یا هرگز نخواهیم رسید. بعضی وقت ها از بس که اوضاع بر وفق مراد نیست، خودمان را با چیزهایی پیش پا افتاده مقایسه می کنیم و ناراحتیم که چرا حداقل مثل آنها نشدیم. مثلا می گوییم قبض برق هم نشدیم، چند نفر از ما بترسن ... نمونه هایی از این دست را بخوانید... ادامه مطلب ... چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 10:50 :: نويسنده : زینب سلطانی
این مقاله فقط جنبه سرگرمی دارد. شوهرشناسی سنتی اگر آقايتان اجازه مي دهد که بيرون از منزل هم کار کنيد،از اينکه شما را قابل دانسته تا هم در منزل و هم بيرون از منزل کار کنيد، از او تشکر کنيد. اگر آقايتان به کوچکترين حقوق زنان بي توجه است، حقتان است اگر تحويلتان هم بگيرد شما به او مي گوئيد زن ذليل. اگر آقايتان شلوارش چند تا شد و به تبع آن چند تا زن ديگر هم گرفت، خوشحال باشيد که مي تواند يک تنه از پس چند زن بر بيايد!!! مگر اوايل ازدواج همين مردانگي را دوست نداشتيد؟! اگر آقايتان براي شما هديه نمي خرد، رويتان را زياد نکنيد! او خودش براي شما بزرگترين هديه است! و يا لااقل بزرگترين هديه که شما را هميشه تحمل مي کند!
زي زي لوژي (شوهرشناسي مدرن) مبلغ مهريه را هم به او يادآوري کنيد تا کامروا شويد! آگر شوهرتان از شما انتظار پذيرائي دارد، يک هفته او را ترک کنيد.از هفته آينده خودش هر شب برايتان کاپوچينو درست خواهد کرد. اگر شوهرتان موافق نيست که شماهر جايي مي خواهيد برويد،مگر شما منتظر اجازه او بوديد؟! خوب برويد. تازه بعد هم غر بزنيد که از اين زندگي خسته شدين. اگر شوهرتان به شما پول نمي دهد، شما هم به او روندين! دو سه روز کم محلي هم بي اثر نيست. اگر شوهرتان موافق کار کردن شما در بيرون از منزل نيست، خانه را به گند بکشيد بي حوصلگي به را بيندازيد افسرده باشيد تا شما را به کار بيرون از منزل تشويق کند! اگر شوهرتان موافق کار کردن شما در بيرون از منزل هست،از زير کار کردن در بريد وانمود کنيد که دوست نداريد نحوه جارو کردن و ظرف شستن و... را به او آموزش دهيد! هرچند آقايون همه بلد هستن. اگر شوهر شما فمينيست نيست، زن ذليل که هست. اگر شوهرتان به مسائل شما بي اعتناست شما بي اعتنا تر باش. ازصبح تا امدن او با دوستان گپ بزنيد تا چشمتون به او افتاد قيافه بگيزريد که ناراحت هستيد. اگر شوهرتان هوس تجديد فراش کرد، بدانيد که بيچاره حق دارههههههههههههههههه
نتيجه گيري اخلاقي:
چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 10:48 :: نويسنده : زینب سلطانی
شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم شما یادتون نمیاد شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲ سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران ادامه مطلب ... یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:, :: 20:55 :: نويسنده : زینب سلطانی
من رمز پیروزی را نمیدانم!! ولی رمز شکست این است که سعی کنی همه را راضی کنی جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 17:58 :: نويسنده : زینب سلطانی
![]()
این بچه ها در کشوری زندگی می کنند که صاحب دومین ذخایر نفت جهان است جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 17:55 :: نويسنده : زینب سلطانی
![]()
ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت كعبه رود.
با كاروانی همراه شد و چون توانائی پرداخت برای مركبی نداشت پیاده سفر كرده و خدمت دیگران میكرد .
در زیر درختی مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید از احوال وی جویا شد و دریافت كه از خجالت اهل و عیال در عدم كسب روزی به اینجا پناه اورده است و هفته ای است كه خود و خانواده اش در گرسنگی بسر برد ه اند.
مرد بینوا گفت: مرا رضایت نیست تو در سفر حج در حرج باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم.... شیخ گفت حج من تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف كنم به زانكه هفتاد بار زیارت آن بنا كنم. "از مخزن المعارف و اللطائف ابوسعید ابوالخیر"
جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 17:52 :: نويسنده : زینب سلطانی
سلامتی اونایی که هم دل دارن و هم معرفت
اما کسی رو ندارن
و الان از تنهایی تو وبلاگ شهرزاد سلطانی هستن
پس به سلامتی هر کی دلش گرفته.....!
سلامتی اونایی که
تحمل بعضی چیزارو ندارن
فقط واسه حفظ حرمتها ،
ترجیح میدن سکوت کنن.....!
بسلامتي اوناييکه بظاهر آرومند
اما توي دلشون طوفانی برپاست !
و سلامتیِ اونایی که این روزا
نه برای کسی
نه برای عشقی
نه برای جایی
نه برای چیزی
بلکه دلشون برای خودشون تنگ شده
خودِ خودشون.....!
جمعه 7 مهر 1391برچسب:, :: 8:21 :: نويسنده : زینب سلطانی
منبع از سایت رسمی تابناک و خبرگذاری مهر هست
نگاه نگران مادر و چشمهای پر از دلهره پدر حکایت از دردی کهنه دارد. صورتهای رنگ پریده و خسته این دو نفر نشان می دهد بیخوابی و چشم انتظاری، جزئی جدایی ناپذیر از زندگی فقیرانه آنهاست؛ زندگی که با دردها و گریه ها و اشکهای دختر پنج ساله آنها رنگ غم و اندوه به خود گرفته است. زخمهای کهنه معصومه دختری که به واقع معصوم است، سکانسهایی نه چندان دلچسب از فیلم زندگی خانواده قاسم بریسم را رقم زده است که بی شک تنها تصور آن و نه دیدنش برای خیلی از مردم سخت و غیرقابل تحمل باشد.
و خندیدن را مثل خیلی از دخترکان روستای دوسلق شهرستان شوش دوست دارد ولی توان آن را ندارد، شاید زجرآورترین صحنه های زندگی را برای مادری تشکیل می دهد که دوست دارد دخترش همانند سایر هم سن و سالانش بخندد، بازی کند و حرفهای شیرین و با نمک بر زبان جاری کند ادامه ی مطالب را از دست ندهید
ادامه مطلب ... چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : زینب سلطانی
بدترین بلایی که سر یه دختر میتونین بیارین : .
. . تو دانشگاه دره کلاسشو بزنی به استاد بگی با فلانی کار دارم، میگه چیکارش داری؟ میگی: مامانش براش لقمه آورده |
|||
![]() |