سیاره آبی ارائه مطالب جالب نويسندگان شنبه 3 تير 1391برچسب:, :: 12:10 :: نويسنده : زینب سلطانی
ادامه مطلب ... شنبه 3 تير 1391برچسب:, :: 12:9 :: نويسنده : زینب سلطانی
دانشجوی تهران شمال : ادامه مطلب ... شنبه 3 تير 1391برچسب:, :: 12:2 :: نويسنده : زینب سلطانی
پسرهای امروزیداداشم از بس رفته خواستگاری خسته شده. اومده به مامانم می گه یه دختری رو خودم زیر نظر دارم. به شرطی که زیاد سوال درباره اش نپرسین. فقط 5 تا سوال می تونید بپرسید. مامانم می پرسه: پسرم این دختره کیه؟ اسمش چیه؟ باباش چه کاره است؟ کجا با هم آشنا شدین؟ داداشم می گه: شد 4 تا سوال. فقط یه دونه دیگه می تونین بپرسین.
داداشم رفته خواستگاری. دختره پرسیده شما از بین یه دختر شهرستانی و یه تهرانی کدوم رو بیشتر ترجیح می دین؟ داداشم گفته: بستگی داره. به نظر من آدم توی هر طویله ای که بزرگ شده، باید بره از همون جا زن بگیره. دختر بغض کرده. به داداشم گفته: واسه تون متاسفم. بعد از اتاق گذاشته اومده بیرون.
صداقت داداشم رفته خواستگاری. واسه دختره تعریف کرده که من توی زندگی به صداقت خیلی اهمیت می دم. بعد خودش یه هویی جو گیر شده. گفته:مثلا من خیلی صادقانه بگم. خودم دیشب برای اولین برار رفتم یه پارتی که تجربه کنم ببینم این پارتی چه جور چیزیه . نمازم هم صبحش قضا شد. دیروز از خونه دختره زنگ زدن. می گن: ما به پسر لاابالی که هر شب می ره پارتی، نمازش هم قضا می شه دختر نمی دیم.
لوس بازی داداشم رفته خواستگاری. از دختره خوشش اومده. وقتی دختره داشته حرف می زده، خیار و پرتقال ظرف دختره رو برداشته پوست کنده. نمک زده و بهش تعارف کرده. می گه: دختره از این حرکت من خیلی خوشش اومد. بهش می گم: بدبخت زن ذلیل. توقع کاذب ایجاد نکن. فردا اون زن لباس هاش رو پرت می کنه جلوت مجبورت می کنه همش رو بشوری.
داداشم رفته خواستگاری. دختره گفته: من می خوام بپرسم شما به این کتاب هایی که پشت سر من چیده شده و نشاندهنده علائق و سلائق منه توجه کردید؟ داداشم گفته: راستش من به خدا شما هم خیلی توجه نکردم. چه برسه به کتاب های پشت سرتون. مسلمون خشک داداشم رفته خواستگاری. دختره کلی از اعتقادات مذهبی اش تعریف کرده و در عین حال گفته : البته ما از این مسلمون های خشک نیستم که لب به مشروب نزنیم. ظاهرا مسلمون خیس بودند ایشون !!
شنبه 3 تير 1391برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : زینب سلطانی
ما ایرانی ها وقتی میخوایم از کسی تعریف کنیم : عجب نقاشیه نکبت…
چه دست فرمونی داره توله سگ…
چقدر خوب میخونه بد مصب…
چه گیتاری میزنه ناکس…
استاده کامپیوتره لامصب…
موی کوتاه به طرف میاد :چه عوضی شدی…
عجب گلی زد بی وجدان…
بی شرف خیلی کارش درسته…
دوستت دارم وحشتناک…!
اما وقتی میخوایم فحش بدیم:
برو شازده…
چی میگی مهندس…
آخه آدم حسابی…
دکتر برو دکتر…
چطوری آی کیو؟
به به! استاد معظم!
کجایی با مرام؟
باز گلواژه صادر فرمودی؟
دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 9:59 :: نويسنده : زینب سلطانی
رئیس مرکز شمارهگذاری پلیس راهور با اشاره به اینکه پلاکهای رند از سامانه شمارهگذاری خارج شدهاند گفت: برای خودروی بوگاتی پلاک 66 د 666 ایران 66 ثبت نشده است.
ادامه مطلب ... یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 16:19 :: نويسنده : زینب سلطانی
آیا میدانستید: کلمه “مات” در شطرنج ، واژه ای فارسی است ، به معنی “شاه مرده ” ادامه مطلب ... یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 16:17 :: نويسنده : زینب سلطانی
ساعت ۲ نصف شب در یک اتاق دانشجویی
![]() ساعت ۳ نصف شب کل خوابگاه منهای سرپرست ![]() ساعت ۴ صبح هنگام خواب ![]() وضعیت تحصیل در خوابگاه ![]() ![]() ![]() اولین روزهای خوابگاه ![]() گفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذست چند روز ![]() پایان گفت و گو ![]() امکانات غذایی در خوابگاه ![]() طریقه ظرف شستن در خوابگاه ![]() اواخر ترم وضعیت ۷۰درصد دانشجویان ![]() و این هم آخر عاقبتش!! MAG MAG یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 16:15 :: نويسنده : زینب سلطانی
طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند. جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری… ادامه مطلب ... شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 17:0 :: نويسنده : زینب سلطانی
در پی درخواست وزیر آموزش و پرورش برای جداسازی کتاب درسی دختران و پسران، داستان دهقان فداکار در کتاب درسی دخترانه صغرای فداکار تبدیل شد. داستان جدید: صغرا خانم فداکار صغرا خانم فداکار خیلی ناراحت شد اول خواست پیراهنش را در بیاورد به چوبدستی اش ببندد و آتش بزند، بعد یادش آمد که لخت می شود و اگر چشم مسافران نامحرم به او بیفتد، خدا او را با چوبدستی اش در آتش جهنم می اندازد. بعد خواست چادرش را استفاده کند که یاد موهایش افتاد. سپس متوجه شد لازم نیست مثل مردها به هر بهانه ای لخت بشود، او زن است و خدا به او عقل داده لذا نفت فانوسش را ریخت روی چوبدستی اش و آن را آتش زد و چون دویدن برای زن بد است سلانه سلانه به طرف قطار رفت اما دیگردیر شده بود و قطار با سنگ ها برخورد کرد و همه ی مسافران شهید شدند. انا لله و انا الیه راجعون چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, :: 14:29 :: نويسنده : زینب سلطانی
این که می گویند در ازدواج، تقدیر نقش اصلی را دارد واقدامات شما، تا قسمت نباشد، به جایی نخواهد رسید، کاملا درست است. فرض کنید مریم بخواهد برای بازکردن بختش، خود وارد عمل شود.او تصمیم می گیرد به سراغ دوستان متاهلش رفته وازآنها بپرسد چطور شد که ازدواج کردند، آن گاه همان اقدامات را به عمل بیاورد. چه اتفاقی خواهد افتاد؟! ادامه مطلب ... شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 6:44 :: نويسنده : زینب سلطانی
معلم شاگرد را صدا زد تا انشایش را درباره ی علم بهتر است یا ثروت بخواند ، شاگرد با صدایی لرزان گفت ننوشتم آقا دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, :: 9:24 :: نويسنده : زینب سلطانی
گويند: «تقلب مفهومياست بس اساسي» به طوري که شاعر ميگويد: ادامه مطلب ... دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, :: 9:16 :: نويسنده : زینب سلطانی
یه روزی یه مرده نشسته بود و داشت روزنامه اش رو می خوند كه زنش یهو ماهی تابه رو می كوبه سرش. مرده میگه: برا چی این كارو كردی؟ زنش جواب میده: به خاطر این زدمت كه تو جیب شلوارت یه تیكه كاغذ پیدا كردم كه توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود … مرده میگه : وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی كه روش شرط بندی كردم اسمش جنی بود. زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه. سه روز بعدش مرد داشت تلویزین تماشا می كرد كه زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر كوبید رو سر مرده که تقریبا بیهوش شد. وقتی به خودش اومد پرسید این بار برا چی منو زدی زنش جواب داد: آخه اسبت زنگ زده بود. دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, :: 9:5 :: نويسنده : زینب سلطانی
زن نگیرید اگه…..شستن ظرف و جارو کردن و نظافت رو بلد نیستید زن نگیرید اگه…..تحمل شنیدن حرف زور رو ندارید زن نگیرید اگه…..عاشق مسافرت های مجردی و یا اهل گردش و تفریح هستید زن نگیرید اگه…..می خواهید زیاد عمر کنید زن نگیرید اگه…..فکر می کنید حقوق چند هزار تومانی شما برای زندگی شما کافیه زن نگیرید اگه…..به فکر استقلال فردی و آزادی بیان هستید زن نگیرید اگه…..از جثه ضعیف و نحیفی بر خوردارید و به فنون رزمی آشنایی ندارید زن نگیرید اگه…..اهل ذوق و شوق هنری هستید به دنبال یه سوز زن نگیرید اگه…..رانندگی بلد نیستید باور نمی کنید از زن دارها بیرسید……. دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, :: 9:5 :: نويسنده : زینب سلطانی
1) شما بعنوان مرد خانواده ، چقدر عیالتان را دوست دارید ؟! الف) به اندازه تعداد سکه های مهریه اش ! ب) به اندازه تعداد قطعات جهیزیه اش ! ج) به اندازه تعداد صفر های جلوی مبلغ موجودی حساب بانکی اش ! د) به اندازه تمام ستاره های آسمان در روز ! ادامه مطلب ... دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : زینب سلطانی
1- به نظر شما ، چرا ۹۹در صد آقایان از همسرشان می ترسند ؟! الف ) چون خانوم ها ناخن بلند دارند ولی آقایان ندارند ! ب ) چون خانوم ها کفش پاشنه ۱۵ سانتی دارند ولی آقایان ندارند ! ج ) چون خانوم ها جیغ دلخراش دارند ولی آقایان ندارند ! ادامه دارد ..... ادامه مطلب ... |
|||
![]() |