سیاره آبی ارائه مطالب جالب نويسندگان پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, :: 14:16 :: نويسنده : زینب سلطانی
یک خانم خوشگل و يك آقاهه كه سوار قطاري به مقصدي خيلي دور شده بودند، بعد از حركت قطار متوجه شدند كه در اين كوپه درجه يك كه تختخواب دار هم مي باشد، با هم تنها هستند و هيچ مسافر ديگري وارد كوپه نخواهد شد. ساعت ها سفر در سكوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتني بافتن بود. شب كه وقت خواب رسيد، خانم تخت طبقه بالا و آقاهه تخت طبقه پايين را اشغال كردند. اما مدتي نگذشته بود كه خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقاهه را صدا زد و گفت: ببخشيد! ميشه يه لطفي در حق من بفرماييد؟ - خواهش ميكنم! - من خيلي سردمه. ميشه از مهماندار قطار براي من يك پتوي اضافي بگيريد؟ مرد جواب داد : من يه پيشنهاد بهتر دارم! زن : چه پيشنهادي؟ مرد: فقط براي همين امشب، تصور كنيم كه زن و شوهر هستيم. زن ريزخندي كرد و با شيطنت گفت: چه اشكال داره، موافقم! - قبول؟ - قبول مرد گفت: خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو، برو از مهموندار پتو بگير. يه ليوان چائي هم براي من بيار. ديگه هم مزاحم من نشو. نظرات شما عزیزان: |
|||
![]() |